اشعار روز عرفه

تا که از سوي حق آواي بيا مي آيد
وسط روز گدا پشت گدا مي آيد

هاتفي زد به روي شانه ام و گفت بيا
از شفاخانه حق بوي دوا مي آيد

وقتي يک کوه گنه با پر کاهي پاک است
از گنه کار نپرسيد چرا مي آيد

ناله ها از سر اين است که بي چيز شدم
کيسه زر که فرو ريخت صدا مي آيد

حج نرفتم ولي يک لک لبيک حسين
از همين جا که بگويم خدا مي آيد

رخت احرام نبسته همه محرم شده ايم
خودمانيم سپيدي چه به ما مي آيد

آنقدر جرم و خطا سرزده از ما که فقط
به تو بخشيدن اين جرم و خطا مي آيد

عرفات است ولي هرکه بگويد يا رب
پاسخش از طرف کرب و بلا مي آيد

وقت قرباني زهرا شده در کرب و بلا
خواهرش ديد که خنجر زقفا مي آيد

 

اگر شاعر اين شعر را ميشناسيد لطفا اطلاع دهيد



موضوعات مرتبط: شب و روز عرفه

برچسب‌ها: اشعار روز عرفه
[ 9 / 7 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار روز عرفه

       علیرضا قزوه

      کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
      دست ما را برساند به دعای عرفات

      موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟
      گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات

      خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز
      که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات

      دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی
      تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات

      نیست جز از جگر خونی شان این همه گل
      نیست جز از نفس زخمی شان این برکات

      یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست
      عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات

      پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
      به منا با سر رفتی پی رمی جمرات

      به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست
      تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات

      تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
      تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات

      ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
      که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات

      مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
      نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات

      شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
      جان ناقابل من چیست که گویم به فدات

      تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
      از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟

      جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
      پای این سفره که نور است و سلام و صلوات


*************************


     رحمان نوازنی

      ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی
      یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی

      عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
      تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه

      ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم
      تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم

      من نشستم اینجا مثل یه گدای سرراهی
      بین این همه سفید پوش با لباس روسیاهی

      میگن امروز عرفاته گدایی فعل حرومه
      آخه بخشیدن تو این روز از قدیم رسم و رسومه

      بزار یک کم خودمونی درد دل کنم دوباره
      بزار تو شبای تارم بریزم یه کم ستاره

      گناهام بسکه زیاده کی میتونه بشماره؟
      چاره ای برام بساز تا هی بهم نگن بیچاره!

      خاک عالم تو سر من که بیچاره ی گناهم
      جوونیم هزینه شد، رفت، تو اجاره ی گناهم

      کمک کن که دوباره سر سجاده بشینم
      تا زیر این آسمونا یک کم افتاده بشینم

      دست بکش به روی چشمام هوس نگاتو کردم
      یه پر و بالی بده که دوباره هواتو کردم

      دستمو بگیر بلند شم قصد کربلاتو کردم
      هوس بارون گریه توی روضه هاتو کردم

      اجازه می دید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم
      یک کمی از عرفات کربلایی ها بخونیم

 

*************************


      غلامرضا سازگار

      لبیک که در دل عرفات است و منایم
      لبیک که از خویش نمودند جدایم

      لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
      لبیک که امروز ندانم به کجایم

      پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
      گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم

      آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
      پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

      دارند همه رنگ خدائی زعبارش
      هر کس به زبانی شده همصحبت یارش

      قومی به مناجات و گروهی به دعایند
      از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

      این جا عرفات است و یا روح من آن جاست
      هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست

      پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
      این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست

      این سوز حسین است که خود بحر نجات است
      می سوزد و مشغول دعای عرفات است

      دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
      ما غافل و در وادی مشعر خبری بود

      در محفل حجاج صفای دگری بود
      اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

      هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت
      اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

      ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
      آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟

      آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
      آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟

      آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
      دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود

      امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید
      گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید

      در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید
      یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید

      شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
      از یار بخواهید رخ یار ببینید

      امروز که حجاج به صحرای منایند
      از خویش جدایند و در آغوش خدایند

      لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
      در ذکر خدا با نفس روح فزایند

      کردند پر از زمزمه و ناله منی را
      یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را


*************************


      محمود ژولیده

      کیست از این بی نوا بیچاره تر
      کیست در کویت ز من آواره تر

      کیست در آوارگی صاحب مکان
      هر کجا باشم کنار لا مکان

      کیست این درمانده را گردد مجیب
      غیر تو ای بهترین یار و حبیب

      من بذکر نامت عادت کرده ام
      مستی از جام سعادت کرده ام

      وای اگر رویت بگردانی ز من
      مستیِ کویت بگردانی ز من

      من بدرگاه تو رو آورده ام
      دیده ای در جستجو آورده ام

      هرکه از درگاه خود می رانَدَم
      نازنین ارباب من می خوانَدَم

      من غبار کاروان را دیده ام
      سوز زنگ قافله بشنیده ام

      من هم آخر کربلایی می شوم
      با دعایی نینوایی می شوم

      با حسین و زینب و عباس او
      می شوم همراه باغ یاس او

      بر دعای اصغرش دل بسته ام
      بر سه ساله دخترش دل بسته ام

      با علی اکبر من و هم عهدی ام
      تا ابد پای رکاب مهدی ام

      خرّم آنروزی که عبدت می شوم
      با سر و جان خرج عهدت می شوم

 

 



موضوعات مرتبط: شب و روز عرفه

برچسب‌ها: اشعار روز عرفه مهدی وحیدی
[ 23 / 7 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار روز عرفه

 
 
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
 
آمدم در بزنم، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
 
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
 
کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید... فقط
 
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
 
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
 
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
 
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
 
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط
 
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط

علي اكبر لطيفيان

**************************
 
پهن شد سفره ي احسان، همه را بخشيدي
باز با لطف فروان همه را بخشيدي
 
ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد
رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدي
 
گفته بودند به ما سخت نمي گيري تو...
همه ديديم چه آسان همه را بخشيدي
 
يك نفر توبه كند با همه خو مي گيري
يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدي
 
پس گنهكاري امروز مرا نيز ببخش
تو كه ايام قديم، آن همه را بخشيدي
 
حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود
تو همان نيمه ي شعبان همه را بخشيدي
 
داشت كارم گره مي خورد ولي تا گفتم:
" جان آقاي خراسان" همه را بخشيدي
 
بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد
مادري گفت "حسين جان" را بخشيدي

علي اكبر لطيفيان

**************************

 
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید
هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید
 
من کمتر از گدای شب جمعه نیستم
خانه به خانه دست مرا در به در کنید
 
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
ما را فُضیل فرض کنید و نظر کنید
 
این تحبس الدّعا شدن از مرگ بدتر است
فکری برای این نفس بی اثر کنید
 
باید برای سوختنم چاره ای کنم
این روزه روزه نیست برایم سپر کنید
 
العفو گفتنم که به جایی نمی رسد
ذکر علی علیّ مرا بیشتر کنید
 
در می زنیم و هیچ کسی وا نمی کند
پس زودتر امام رضا را خبر کنید

علي اكبر لطيفيان

**************************


چون ابر سیاهی شده ‌سنگین بار‌م
این گونه ز ‌شر‌مسار‌ی ا‌م مي‌بار‌م

جود و کر‌مت اميدوار‌م ‌کر‌د‌ه
ور ‌نه به چه رو‌ی ‌من به تو روی آر‌م

**
هر لحظه و دم به دم، ظَلَمتُ نَفسِی
من ماندم و بار غم، ظَلَمتُ نَفسِی

گفتی که اگر توبه شکستی بازآ
صد بار شکسته ام، ظَلَمتُ نَفسِی

**
بی توشه و زاد راه، ما لا اَبکِی
رویم ز گنه ‌سیاه، ما لا اَبکِی

در نامه ي ا‌عمال ‌من ‌سر‌گشته
یک ‌حُسن نمانده آه ما لا اَبکِی

**
من آمده ‌ا‌م ‌تو‌شه ‌ا‌ی ‌ا‌ز ‌آ‌هم ‌د‌ه
سوز ‌نفس و اشک ‌سحرگاهم ده

هر چند ‌تما‌م کرده ‌ا‌ی ‌نعمت را
یک بار دگر به کربلا راهم ده

یوسف رحیمی


**************************

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است

اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است

 در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند

خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را

یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را

گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی

بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم

روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم

من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز

آفت زده بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد

این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد

بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند

حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها
حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها

مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها
مگذار شود فاش ز من راز نهان ها

من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن

هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی

من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی

شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود

این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان
این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان

خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان

ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا
یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا

گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست

خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست

در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید

برگرفته از سایت دوستداران حاج منصور


**************************

قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

من از قرارگاه شب قدر آمدم
حالا غروب مزدلفه شد پناه من

بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من

هرقدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو که چه باشد گناه من

این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من

حاج محمود ژولیده



موضوعات مرتبط: شب و روز عرفه

برچسب‌ها: اشعار روز عرفه مهدی وحیدی
[ 23 / 7 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد